متأسفانه چند سالی است که در فضای فارسی زبان با یک امری ناپسند مواجهیم که من آن را "ذوق زدگی در امر پژوهش تاریخی" مینامم. الان حدود دویست سال است که پژوهشهای تاریخی و فیلولوژیک و متنی در غرب درباره اسلام و منابع اسلامی و تاریخ و جغرافیای جهان اسلام در جریان است. تاریخ اسلام شناسی (شرق شناسی) در غرب فراز و نشیب بسیار داشته و مکاتب و رویکردهای مختلفی را تجربه کرده است. محققان ایرانی دست کم از اوایل قرن بیستم از طرق مختلف در جریان این تحقیقات قرار گرفته اند.
یکی از این راهها مشارکت مستقیم تعدادی از پژوهشگران و محققان ایرانی در شماری از این نوع تحقیقات و مساهمت آنان در این نوع ادبیات از طریق اقامت در غرب و دانشگاههای غربی / تدریس و پژوهش در سنتهای آکادمیک در غرب و دپارتمانهای مطالعات اسلام و شرق نزدیک در اروپا و آمریکا بوده است. این نوع از مساهمت همچون مساهمت شماری از محققان عرب و مسلمان دیگر گاهی با انتقادهایی از سوی سنت گرایان مسلمان روبه رو بود.
با این وصف هر دیدگاهی درباره این انتقادها داشته باشیم یک چیز مسلم است و آن اینکه این نوع مشارکت و مساهمت در ادبیات پژوهشهای آکادمیک و انتقادی اسلام شناسی برای این دسته از محققان مسلمان و از جمله ایرانی این زمینه را آسانتر (با تأکید بر روی کلمه آسان تر) میکند تا با نقاط ضعف و قوت یا نقص و کمال این نوع پژوهشها آشنایی عمیق تری پیدا کنند؛ مبانی نظری و علمی و فلسفی دیدگاهها و مکاتب پژوهشهای تاریخی در غرب را بهتر بشناسند و آشنایی دقیق تری با آنها به دست آورند.
یک نمونه روشن آن در آغاز دوران جدید تحقیق تاریخی و ادبی در ایران مرحوم علامه محمد خان قزوینی بود که در یادداشتها و نامهها و نوشته هایش جا به جا به نقاط ضعف و قوت تحقیقات تاریخی و متنی و ادبی معطوف به اسلام و ایران در سنت/ سنتهای شرق شناسی و ایران شناسی و اسلام شناسی پرداخته؛ سهل است گاهی اشتباهات فاحش و بی اطلاعی عمیق شماری از شرق شناسان هم عصر خود را آفتابی کرده است.
نویسنده این سطور که چند سالی در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی با دو سه تن از محققان بلندآوازه تحقیقات تاریخی و ادبی ایران که خود در غرب در بهترین دانشگاهها تحصیل کرده بودند و به مراتب بالای علمی در رشتههای خود رسیده بودند، شرف همکاری و بهره وری از محضرشان را یافته است، به نیکی به خاطر میآورد که استادانی همچون علامه بی مانند، استاد شادروان عباس زریاب خویی، چگونه همواره ما را به داشتن نگاهی نقادانه نسبت به ادبیات شرق شناسی و اسلام شناسی در غرب توصیه میکردند؛ اینکه در برابر آنچه در این نوع ادبیات نوشته میشود باید همواره جانب احتیاط را رعایت کرد و محققانه و نه مقلدانه با آنها برخورد کرد و از آنها کمال استفاده را در عین حال برد.
این در حالی بود که همواره همین استادان مانند علامه زریاب به ما نسل جوان آن روز با تأکید بسیار توصیه میکردند که آشنایی با سنتهای پژوهشی در غرب در ارتباط با مباحث تاریخ اسلام و سیره و تاریخ باورها بسیار ضروری است و مکمل مطالعات و تحصیلات در داخل سنت اسلامی است.
ویژگی علامه قزوینی و استاد علامه زریاب خویی این بود که آموخته بودند در مواجهه با هر سخن و هر متن و ادعا و پژوهشی باید یک معیار اساسی داشت: آنکه میبایست محققانه هر ادعا و پژوهشی را بررسید و عناوین یا فرمها فریبمان ندهد. چنین نیست که هر ادعای علمی و نظریه تازهای بر مبنایی اصیل و دقیق استوار باشد یا فرم بیان و ارائه (و از جمله ارجاعات بسیار به متون یا ادعای اطلاع بر زبانهای قدیم و استفاده از متون مختلف این زبان ها) ما را از بررسی دقیق ادعاها و نظریات باز دارد.
در آن صورت مواجهه ما با این نوع ادبیات نه محققانه که از نوع نازلترین انواع مواجهه مقلدانه است. روشن است که در برخی حوزههای مطالعات اسلامی و از جمله درباره سیره پیامبر، تاریخ صدر اسلام، تاریخ دنیای باستان متأخر، مطالعات زبانی و ادبی و تاریخی درباره قرآن و حدیث، تاریخ شکل گیری باورها و عقاید مذهبی و... دانستن زبانهای مختلف، آشنایی با مکاتب و نظریات مختلف تاریخی و ادبی و مباحث زبانی، فیلولوژیک/ تاریخی و دقت در امکان اقتباسها و تأثیرگذاریها بسیار مهم است؛ کما اینکه برای بررسی تاریخ عقاید و باورهای مذهبی و شکل گیری تدریجی باورهای مذهبی آشنایی با این منابع و شیوهها ضروری است؛ اما فرق محقق و مقلد در مواجهه با ادبیات اسلام شناسی غربی این است که بداند مرز تحقیق و شبه تحقیق کجاست؟
کجا داوریها تنها بر اثر آشنایی سطحی با این منابع و با این روش هاست و کجا ریشه در آشنایی عمیق دارد؟ کجاست که در زیر ظاهری پر از رنگ و لعاب ارجاعات بسیار و مقایسهها و فرضیههای به ظاهر استوار بی دقتیها و آشنا نبودن دقیق با منابع و بدخوانی متون و درک درست نداشتن یا شتابزدگی در تحلیل و تحقیق وجود دارد؟ کجاست که در تحلیل ها، پژوهش دچار مغالطههای منطقی و مصادره به مطلوبها شده است؟ ادبیات پژوهشهای تاریخی در حوزه اسلام پژوهی در غرب همانند یک آزمایشگاه عمل میکند که در آن و طی زمان پژوهشها و تحقیقات و ادعاها طرح و بررسی میشوند.
آنچه از فقر دقت در پژوهش رنج میبرد به تدریج رنگ میبازد و با وجود سر و صدای بسیاری که برخی از آنها گاهی برای مدت کوتاهی ایجاد میکنند در نهایت در مواجهه با پژوهشهای نقادانه و بررسیها و نقدها آرام آرام جای خود را به نظریات و پژوهشهای جدید میدهند.
متأسفانه مدتی است نوعی ذوق زدگی در مواجهه با ادبیات اسلام پژوهی در غرب در بین شماری از علاقهمندان فارسی زبان در فضای مجازی دیده میشود که علل و اسباب معرفتی و اجتماعی آن شاید قابل درک باشد، اما به هرحال باید نقد و بررسی آگاهانه شود.
این به ویژه در آنچه به تاریخ آغازین اسلام، سیره پیامبر و مطالعات تاریخی درباره متن قرآنی و تاریخ. تدوین قرآن و سیره و سنت و حدیث مرتبط است یا با تاریخ تشیع آغازین ارتباط مییابد بیشتر دیده میشود و این موضوعها البته از اهمیت بیشتری هم برخوردار است.
ترجمه یا نقل خلاصههای ادبیات پژوهشی در این زمینهها بی آنکه شناخت دقیقی از منابع و شیوههای تحقیق و بحثهایی که در سنتهای اسلام شناسی در غرب در این باره وجود دارد، تنها تصویر و برداشتی ناقص، خام و توأم با ذوق زدگی مقلدانه را میتواند به دنبال داشته باشد.
فقدان آشنایی عمیق با منابع و متون از یک سو و نبود آشنایی دقیق با مکاتب و شیوههای پژوهش در سنتهای اسلام شناسی در غرب، مواجهه با ادبیات اسلام شناسی در غرب را تنها در سطحی از ارائه روایتی ناقص، ذوق زده و مقلدوار تقلیل میدهد و تنها از آن نوعی توهم دانش و توهم تولید دانش بر میخیزد؛ توهم اینکه حقایقی درباره سنت و باورها و متون مقدس هست که «تاکنون نشنیده اید» و «بنیان برافکن» است. این توهمی بیش نیست. دنیای پژوهش آکادمیک دنیای احتمالات و فرضیهها و آزمونها و دقتها و خطاهاست.